ای پردهٔ معظم بانوی روزگار


ای پردهٔ معظم بانوی روزگار

ای پیش آفتاب کرم ابر سایه دار
ای پیش آفتاب کرم ابر سایه دار
صحن ارم تو را و در او روح را نشست
صحن ارم تو را و در او روح را نشست
حصن حرم تو را و درو کعبه را قرار
حصن حرم تو را و درو کعبه را قرار
هر سال اگر خواص خلیفه برند خاص
هر سال اگر خواص خلیفه برند خاص
از بهر کعبه پردهٔ رنگین زرنگار
از بهر کعبه پردهٔ رنگین زرنگار
همچون فلک معلقی استاده بر دو قطب
همچون فلک معلقی استاده بر دو قطب
قطب تو میخ و میخ زمین جرم کوهسار
قطب تو میخ و میخ زمین جرم کوهسار
گویی بر غم جان فلک دست کاف و نون
گویی بر غم جان فلک دست کاف و نون
گردونی از دوقطب در آویخت استوار
گردونی از دوقطب در آویخت استوار
گر آسمان حجاب بهشت است پیش خلق
گر آسمان حجاب بهشت است پیش خلق
تو اسمانی و حرم شه بهشت وار
تو اسمانی و حرم شه بهشت وار
در صفهٔ تو دختر قیصر بساط بوس
در صفهٔ تو دختر قیصر بساط بوس
در پیش گاه تو زن فغفور پیش کار
در پیش گاه تو زن فغفور پیش کار
داری سپهر هفتم و جبریل معتکف
داری سپهر هفتم و جبریل معتکف
داری بهشت هشتم و ادریس میربار
داری بهشت هشتم و ادریس میربار
می خواهد آسمان که رسد بر زمین سرش
می خواهد آسمان که رسد بر زمین سرش
تا بر چند به دیده ز دامان تو غبار
تا بر چند به دیده ز دامان تو غبار
گویی تو را به رشتهٔ زرین افتاب
گویی تو را به رشتهٔ زرین افتاب
نساج کارگاه فلک بافت پود و تار
نساج کارگاه فلک بافت پود و تار
گر نیست پود و تار تو از پر جبرئیل
گر نیست پود و تار تو از پر جبرئیل
سایه ت چرا گرفت سماوات در کنار
سایه ت چرا گرفت سماوات در کنار
هر گه که باد بر تو وزد گویم ای عجب
هر گه که باد بر تو وزد گویم ای عجب
قلزم به جنبش آمدو جوید همی گذار
قلزم به جنبش آمدو جوید همی گذار
میدان سر فرازی و رضوان به خط نور
میدان سر فرازی و رضوان به خط نور
جنات عدن کرده بر اطراف تو نگار
جنات عدن کرده بر اطراف تو نگار
میدان چار سوی تو روحانی آیتی است
میدان چار سوی تو روحانی آیتی است
گویا ز جانور شده هم اسب و هم سوار
گویا ز جانور شده هم اسب و هم سوار
بر تو نمی رسم به پر وهم جبرئیل
بر تو نمی رسم به پر وهم جبرئیل
هم عاجز است و هست پرس هفت صد هزار
هم عاجز است و هست پرس هفت صد هزار
در سایهٔ تو بانوی مشرق گرفته جای
در سایهٔ تو بانوی مشرق گرفته جای
دریاست در جزیره و سیمرغ در حصار
دریاست در جزیره و سیمرغ در حصار
بانوی توست رابعهٔ دختران نعش
بانوی توست رابعهٔ دختران نعش
وز رابعه به زهد فزونتر هزار بار
وز رابعه به زهد فزونتر هزار بار
ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه
ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار
ای کرده پاسبانی تو عیسی آرزو
ای کرده پاسبانی تو عیسی آرزو
وی کرده پرده داری تو مریم اختیار
وی کرده پرده داری تو مریم اختیار
تو نیستان شیر سیاهی در این حرم
تو نیستان شیر سیاهی در این حرم
تو آشیان باز سپیدی در این دیار
تو آشیان باز سپیدی در این دیار
شیر سیاه معرکه خاقان کامران
شیر سیاه معرکه خاقان کامران
باز سفید مملکه بانوی کام کار
باز سفید مملکه بانوی کام کار
بانوکند شکار ملوک ار چه مرد نیست
بانوکند شکار ملوک ار چه مرد نیست
آری که باز ماده به آید گه شکار
آری که باز ماده به آید گه شکار
شاهان چه زن چه مرد در ایام مملکت
شاهان چه زن چه مرد در ایام مملکت
شیران چه نر چه ماده به هنگام کار زار
شیران چه نر چه ماده به هنگام کار زار
رد خاک خفته اند کیان، گر نه مرد و زن
رد خاک خفته اند کیان، گر نه مرد و زن
کردندی از پرستش تو ملک را شعار
کردندی از پرستش تو ملک را شعار
کردی به درگه تو سیاوش چاوشی
کردی به درگه تو سیاوش چاوشی
بودی به حضرت تو فرنگیس پرده دار
بودی به حضرت تو فرنگیس پرده دار
گر در زمین شام سلیمان دیو بند
گر در زمین شام سلیمان دیو بند
بلقیس را ز شهر سبا کرد خواستار
بلقیس را ز شهر سبا کرد خواستار
هم شاه ما ز قدر سلیمان عالم است
هم شاه ما ز قدر سلیمان عالم است
هم بانوان ز مرتبه بلقیس روزگار
هم بانوان ز مرتبه بلقیس روزگار
شهر سباست خطهٔ دربند ز احتشام
شهر سباست خطهٔ دربند ز احتشام
بیت المقدس است شماخی ز اقتدار
بیت المقدس است شماخی ز اقتدار
قیدافه خوانده ام که زنی بود پادشاه
قیدافه خوانده ام که زنی بود پادشاه
اسکندر آمدش به رسولی سخن گزار
اسکندر آمدش به رسولی سخن گزار
اسکندر است دولت و قیدافه بانوان
اسکندر است دولت و قیدافه بانوان
نی نی کز این قیاس شود طبع، شرمسار
نی نی کز این قیاس شود طبع، شرمسار
کاکنون به بندگی و پرستاری درش
کاکنون به بندگی و پرستاری درش
قیدافه خرمی کند، اسکند افتخار
قیدافه خرمی کند، اسکند افتخار
ز اقبال صفوه الدین بانوی شرق و غرب
ز اقبال صفوه الدین بانوی شرق و غرب
در شرق و غرب گشت شب و روز سازگار
در شرق و غرب گشت شب و روز سازگار
عادت بود که هدیهٔ نوروزی آورند
عادت بود که هدیهٔ نوروزی آورند
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
نوروز چون من است تهی دست و همچو من
نوروز چون من است تهی دست و همچو من
جان تهی کند به در بانوان نثار
جان تهی کند به در بانوان نثار
طبع مراست جان تهی تحفهٔ سخن
طبع مراست جان تهی تحفهٔ سخن
نوروز راست جان تهی باد نوبهار
نوروز راست جان تهی باد نوبهار
اکنون که باد و باغ زنا شوهری کنند
اکنون که باد و باغ زنا شوهری کنند
از نطفه های باد شود باغ بار دار
از نطفه های باد شود باغ بار دار
از دست کشت صلب ملک در زمین ملک
از دست کشت صلب ملک در زمین ملک
آرد درخت تازه بهار حیات بار
آرد درخت تازه بهار حیات بار
نه ماهه ره بریده مه نو به ره در است
نه ماهه ره بریده مه نو به ره در است
کاید چو ماه چارده مصباح هفت و چار
کاید چو ماه چارده مصباح هفت و چار
خواهی نهیش نام منوچهر نام جوی
خواهی نهیش نام منوچهر نام جوی
خواهی کنیش نام فریبرز نام دار
خواهی کنیش نام فریبرز نام دار
ای از عروس نه فلک اندر کمال بیش
ای از عروس نه فلک اندر کمال بیش
وز نه زن رسول به ده نوع یادگار
وز نه زن رسول به ده نوع یادگار
خاقانی است بر در تو زینهاریی
خاقانی است بر در تو زینهاریی
ای بانوان مملکت شرق زینهار
ای بانوان مملکت شرق زینهار
در زینهار بخت نگهدار توست حق
در زینهار بخت نگهدار توست حق
زنهار زینهاری خود را نگاهدار
زنهار زینهاری خود را نگاهدار
تا مهر و مه شوند همی یار یک دگر
تا مهر و مه شوند همی یار یک دگر
وانگه جدا شوند به تقدیر کردگار
وانگه جدا شوند به تقدیر کردگار
بر چرخ ملک بانو و شاهند مهر و ماه
بر چرخ ملک بانو و شاهند مهر و ماه
این مهر و ماه را ملک العرش باد یار
این مهر و ماه را ملک العرش باد یار
از کردگار عمر تو باد از شمار بیش
از کردگار عمر تو باد از شمار بیش
واعدای ملک و جاه تو تا حشر باد خوار
واعدای ملک و جاه تو تا حشر باد خوار